عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 50
نویسنده : حسینی
اوج بخشندگی حاتم را پرسیدند که: هرگز از خود کریمتر دیدی؟ گفت بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فی­ الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعه ­ای از آن خوش آمد، بخوردم. گفتم: والله این بسی خوش بود. غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را می ­کشت و آن موضع (آن قسمت) را می ­پخت و پیش من می آورد. و من از این موضوع آگاهی نداشتم. چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است. پرسیدم که این چیست؟ گفتند: وی (غلام) همه گوسفندان خود را بکشت. وی را ملامت کردم که چرا چنین کردی؟ گفت: سبحان­ الله، ترا چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟ پس حاتم را پرسیدند که تو در مقابله آن چه دادی؟ گفت: سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند. گفتند: پس تو کریمتر از او باشی. گفت: هیهات، وی هر چه داشت، داده است و من از آن چه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم.

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: اوج بخشندگی ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 81 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حسینی و آدرس mohammadjavadhosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com